هیچوقت به چشم یه قهرمان نگاهش نکردی همیشه فقط دوستت بوده . ۱آدم خاکی بدون اینکه خودشو بگیره یه رفیق معمولی بدون هیچ شیله پیله بعد وقتی تلویزیون نشونشون میده ومی بینی قهرمان شدی و فرداش همکارات میگن خسرو این دوستت بود؟ قهرمان شدن دیدی ؟ می فهمی ۱دوست قهرمان داری نه اینکه دوست ۱ قهرمان باشی
بهت اجازه میدم بری تهران سر کار اما باید سر ۳ ماه ازدواج کنی وگرنه باید برگردی
روزی فکر می کردم اگر او را با غریبه ای ببینم شهر را به آتش می کشم ولی امروز حاضر نیستم کبریتی روشن کنم تا ببینم او کجاست.
ازمن نیست اما باعث میشه آدم به بعضی چیزها دوباره فکر کنه
از این فصل بدم میاد از گرماش از بی حالی از عرق کردن از اینکه کاری برای خنک شدن نمی تونی بکنی وقتی وسط خیابون توگرمای وحشتناک گیر کردی . از تشنگی . تو تابستون آدم حتی حوصله حرف زدنم نداری روزای طولانی ... از احساس گرما و عرق متنفرم
خواب آلود خسته طولانی