بیخیالی

چون به دلیل خاصی راش ننداختم پس توضیحیم نداره

بیخیالی

چون به دلیل خاصی راش ننداختم پس توضیحیم نداره

حساسیت

گاهی بعضی ادمها روی بعضی از چیزها حساسیت خاصی دارن براشون مهمه و اگر کسی اون رفتارو نشون بده براشون ناراحت کننده محسوب میشه . و وقتی میدونی که کاری که میکنی عامل ناراحتی یه فرد میشه حتی اگر اون کار به عادت عادی باشه برات بهتره جلوی اون ادم یا در مورد اون ادم انجامش ندی یخش ساده ایه از دوستی نه اینکه کم کم باعث ناراحتیه یه دوست شه 

افکار

در اتاق در هتل تنها روی تختم هستم و امواج خروشان افکار رهایم نمیکنند خواب از من میگریزد و افکار پی در پی چشمانم را باز نگه داشتند و نمی گذارند تا لحظه ای ارام گیرم امشب در این گوشه مرا رها کنید بگذارید دمی بیاسایم . امشب نمیگویم با سرنوشت میجنگم بگذارید هرچه میخواهد با من بکند تنها بگذارید دمی به تاریکی خواب  فرو روم

مسافر

امشب مسافرم برای سفری چند روزه نمیدانم چرا سفر رفتن اینقدر لذت بخش است در گذشته مردم برای دیدن مکانهای جدید و زیباییها به سفر میرفتند اما این روزها ما که درگیر کار و پولو زندگی هستیم تنها اینکه چند روزی از کار شلوغی و تماسهای پی در پی دور میشویم کافیست تا رو حیه را عوض کند و شادی به درون ما ببخشد . امیدورام شهری که به آن میروم زیبایی و ارامش بمن بدهد زیبایی نمیخواهم جاهای رویایی طلب نمیکنم تنها آرامش برای چند روز روح خسته مرا کافیست

بارگاه

اینجا بارگه تنهایی من است ، زمانی که کلامی در گلو گیر کند و به کسی نتوان گفت و تنها راه رهایی از ان جاری کردن ان بر کاغذی باشد بدینجا می ایم ، نه فقط من که از روزگار باستان هرکس نمیتوانست سخن دل با کسی گوید قلمی بر میداشت و کاغذی یا ذغالی و پوستی و  کلام جاری میشد و در این زمانه که قلم و کاغذ جای خود به این صفحات پر از کلید دادند کلام اینگونه جاری میگردد ، جایی که نه کسی ترا بشناسد و نه کسی بداند این درد کیست که در اینجا جاری گشته ،

اینجا بارگاه تنهایی من است . جایی که میتوان خود بود و چه لذتی دارد این تنهایی و این ناشناس بودن و این تاریکی که در ان تنها کلام توست که جاری است و هیچ کس نمیپرسد کیستی از کجایی چرا چنین میگویی تنها تویی و این صفحه سفید که کلام تو بر ان جاری میگردد چه از درد باشد چه از شادی چه از غم چه از خوشی هرچه که باشد تنها گفتنی نباشد

اینجا بارگاه تنهایی من است ................