بیخیالی

چون به دلیل خاصی راش ننداختم پس توضیحیم نداره

بیخیالی

چون به دلیل خاصی راش ننداختم پس توضیحیم نداره

عروسی

فقط ما از خانواده داماد بودیمو خانواده خودش ۲ تا ماشین

تو سالن همه نشسته بودن گپ میزدن انگار کنفرانسی چیزیه بعد وقتی دنبال ماشین عروس راه افتادیم کلی جیغو داد کردیم آهنگ گذاشتیم آخرای مسیر خانواده عروسم راه افتادن به جیغ و اینا با ما برادرم بم گفت اینا همونان؟؟؟  گفتم سالم بودنا دیدی بدبختارو چیکار کردیم؟؟؟:))

عروسی

۵.۳۰ صبح میدون تربار . شستن میوه گرفتن کیک و دادن به تالار  

بعضی وقتا عروسی رفقا از عروسی داداش آدمم دردسرش بیشتره

شوک

باهش قرار داره بعد قرار بهم زنگ میزنه و میگه اولین باره که یکی رو دیده که تمام خصوصیاتی رو که میخواسته داشته خوشحاله و براش خوشحالم  . چند ساعت بعد بهم زنگ میزنه و میگه باش بهم زده مات میشم میگم آخه چرا؟؟؟!!! میگه باباش ...... و من بیشتر مبهوت میشم . و دلم بحال اون دختر می سوزه که بخاطر داشتم همچین پدری باید همچین آسیبهایی ببینه و در عین حال دلم برای دوستم میسوزه چون هم حق داره و هم دلش شکسته بعضی وقتا واقعا از دنیا شاکی میشم و واقعا درک نمیکنم چرا؟؟؟